با آنكه مدتهاست اينجانب به دلايلي چند خود را از خريد كتاب معاف كردهام و صرفا كتب مرجع و درسي را در كتابخانه كوچك خود جاي ميدهم، با ديدن كتاب «ترجمه مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» با شتاب نسبت به خريد آن اقدام كردم تا از اين تأليف جديد و مفيد بهرهگيرم. البته از قبل با اشعار و آثار منظوم سركار خانم طاهره صفارزاده آشنايي داشتم و در آن حوزه از كتابهاي ايشان استفاده ميكردم، اما نخستين بار بود كه با كتابي در زمينه «قرآن» و «ترجمه» (كه هر دو سخت مورد توجه اينجانبند) از ايشان مواجه ميشدم. مقدمه كتاب را سريعا از نظر گذراندم و چند عنوان را نيز مطالعه كردم، اما برخلاف انتظار اوليه خود كتاب را نوميدكننده يافتم. توجه ايشان به دو نكته مهم در امر ترجمه (ص 10) و نيز ارتباط اسماءالحسني با متن آيات بسيار جالب و مفيد است، اما به جرأت ميتوان گفت كمتر موردي از موارد پيشنهادي ايشان براي ترجمه آيات را ميتوان خالي از اشتباه يافت. در اين نقد تنها به ذكر نكاتي كلي كه تقريبا در بسياري از مواردِ مطرح شده وجود دارند، با بررسي چند صفحه آغازين كتاب، اكتفا ميكنيم و بررسي بقيه موارد را برعهده خوانندگان محترم ميگذاريم. (يادآوري ميشود كه در نقل قولها، هيچگونه دخل و تصرفي در رسمالخط و نشانههاي سجاوندي نكرده آنها را عينا باز نوشتهايم).
* * *
ايشان در مقدمه كتاب به دو شرط اساسيِ «شناختن مفهوم» و «شناساندن مفهوم» براي ترجمه اشاره ميكنند (ص 1) كه بسيار مفيد و آموزنده است، اما ظاهرا در عمل يكي از اساسيترين شرطها، يعني «تسلط مترجم بر زبان مبدأ» را از ياد بردهاند. قرآن پيش از هر چيز كتابي است كه به زبان عربي نازل شده، و آن هم در اوج آن، چنانكه هيچكس قادر نيست حتي آيهاي مانند آن بياورد، در حالي كه مطالب كتاب حاكي از آن است كه متأسفانه نويسنده محترم از اين تسلط برخوردار نيستند. براي ترجمه قرآن، عربي دانستن كافي نيست، بلكه اين كار تسلط تام بر زبان عربي كلاسيك (و نه معاصر) و نيز تسلط بر چند دانش اسلامي را ميطلبد ــ چيزي كه معالاسف در سالهاي اخير كاملاً از ياد برده شده و نامتخصصاني چندصرفا به دليل آشنايي با زبان عربي به ترجمه قرآن دست زدهاند و حاصل آن نابسامانياي نابخشودني در امر ترجمه كتاب الهي است. در مورد ترجمههاي انگليسي ايشان، «عدم تسلط بر زبان مقصد» نيز بعضا مشهود است.
اكنون به ذكر نمونهها ميپردازيم:
الف. در بخش اول و در مورد اسماءالحسني اشتباه فاحشي وجود دارد كه در ترجمه تمامي اين اسماء به چشم ميخورد و بر اساس آن ترجمههاي كاملاً نادرست انگليسي ارائه شده است. ايشان مينويسند: «... اين نامها و صفات به شرطي كه درست خوانده شوند و يكي از دو نام براي ديگري صفت قرار داده شود...» (ص 24) و «پس [در هوالحّي القيوم] قيّوم براي حيّ صفت است...» (ص 25). غافل از آنكه آنچه اسماء الهي خوانده ميشود در زبان عربي «صفت» است و نخستين بار است كه ميشنويم صفتي، صفتِ صفت ديگر قرار گيرد. براساس قواعد زبان عربي در چنين تركيبهايي كلمه نخست، صفت اسمي (مذكور يا محذوف) است و كلمه دوم (يا سوم، چهارم، و...) صفتِ دوم (يا سوم، چهارم، و...) براي همان اسمند و نه صفت براي صفت نخست.
مراجعه به ترجمههاي انگليسي پيشنهادي نويسنده محترم به وضوح نادرستي ترجمههاي مغير معناي ايشان را نشان ميدهد. مثلاً إن الله كان عليما حكيما (نساء 11) را اينگونه ترجمه كردهاند: Allah is the knowing Decreer (ص 36).
صرفنظر از سه اشكال اساسي اين عبارت يعني (1) ترجمه نادرست حكيم به Decreer (كه در جاي خود بدان اشاره خواهيم كرد)، (2) عدم توجه به تركيب كان الله (كه استمرار را ميرساند و ترجمه آن به is نادرست است)، و (3) بيتوجهي به صيغه فعيل در «عليم» و «حكيم» (كه با حرف بزرگ نوشتن واژه پيشنهادي كافي نيست بلكه بايد پيش از آن All- نيز افزود)؛ عبارت انگليسيِ Knowing Decreer دانا بودن را اختصاص به حكمدهندگي خداوند (ترجمه «حكيم» به پيشنهاد ايشان: ص 27) ميدهد، بدين معنا كه حكم دهندگي او همراه با دانايي است، در حالي كه در آيه مطلقا چنين چيزي به چشم نميخورد و عليم اختصاصي به حكيم ندارد.
ب. نويسنده محترم در پي آن اشتباه ديگري مرتكب شده و نوشتهاند: «عوامل اصلي اخلال در معني عبارتنداز: استفاده ناروا از واو عطف در ترجمههاي فارسي و كاما ( ، ) در ترجمههاي انگليسي كه وظيفه اولي (يعني واو) جمع كردن نام اشياء و صفاتي است كه غالبا مترادف هستند...» (ص 25) آنان كه بر زبان عربي تسلط دارند آگاهند كه اصل در «و» عاطف بودن است نه مفسر بودن، و وظيفه «و» اساسا جمع كردن نام اشياء و اصطلاحاتي كه غالبا مترادفند نيست. (البته ايشان استفاده از واو عطف در مورد اسماء الحسني را كه ايرادي بر ديگر مترجمان قرآن قلمداد كردهاند خود در برخي آيات مرتكب شدهاند؛ مثلاً بنگريد به: ص 40، س 6 ؛ ص 41، س 13؛ و...)
ج. اشتباه بعدي ايشان اين است كه نوشتهاند: «... عامل دوم كه منشاء اشتباهات مشترك و متعدد است ناديده گرفتن اصليترين وظيفهي مترجم يعني غلبه دادن موضوع و مفهوم متن بر معناي لغوي و ساختار زباني است و غفلت از اين وظيفه... ترجمهي تحتاللفظي يا كلمه در برابر كلمه را باعث ميشود.» (صص 25-26) و براساس آن در بسياري از موارد ترجمههاي نادرستي از اسماء الحسني به دست دادهاند. توجه به مفهوم متن مهم است، اما بايد توجه داشت كه اولاً بايد يك لغت در يك زبان در يك معنا استعمال شده باشد (بهگونه حقيقي يا مجازي) و متن يكي از آنها را تعيّن بخشد، نه اينكه اصلاً در آن زبان بدان معنا به كار نرفته باشد و مترجم براساس برداشت شخصي خود از متن براي آن معنايي بتراشد. ثانيا معلوم نيست چنين چيزي با اين اطلاق در مورد قرآن كريم درست باشد، زيرا اگرچه قرآن براي تمامي مردمان نازل شده و همگان ميتوانند دركي از آن داشته باشند، فهم كامل آن از دسترس عموم خارج است و به همين دليل از يك سو و بدان جهت كه قرآن كريم داراي بطون متعدد است از سوي ديگر بايد در ترجمه هم به مفهوم توجه كرد و هم به معناي لغوي و ساختار زباني، تا هيچ معناي متعيّني كه استنباط شخصي مترجم از متن آيات است به كلمه بخشيده نشود.
اكنون به بررسي چند مورد از همان ابتداي كتاب ميپردازيم:
1. آيه 2 سوره آل عمران: الله لااله الا هوالحيّ القيوم. (ص 24)
ترجمههاي پيشنهادي ايشان (تحت عنوان ترجمهي درست): معبودي غير از خداوند يعني آن زندهي ابدي وجود ندارد. (ص 26)
There is no God but Allah, the Eternal Living. (ص 62)
يك اشتباه كلي موجود در اين آيه (كه در ارجاع تمامي آيات قرآن مذكور در كتاب نيز به چشم ميخورد) اين است كه در ذيل آيه (ص 24، س 21) نوشتهاند: «سورهي مباركهي آل عمران / آيهي 2:3». آيه مورد بحث آيه 2 از سوره 3 (آل عمران) است. وقتي نام سوره (حتي با قيد كلمه سوره) ذكر شده است ديگر آوردن شماره سوره آن هم تحت عنوان «آيه» كاملاً نادرست و بيمعناست، و حتي ممكن است خواننده را در يافتن آيه سر در گم سازد. وانگهي، نوشتن سوره در سمت چپ و آيه در سمت راست نيز ترتيبي نادرست است. حتي آنان كه اعداد را در متن فارسي از چپ به راست مينويسند (كه جز در مواردي خاص چندان مقبول نيست وبهتر آن است كه از راست به چپ نوشته شود) در ارجاع به آيات قرآن شماره سوره را در سمت راست مينويسند، زيرا ترتيب منطقي اين است كه سوره پيش از آيه ذكر شود.
نخست اين كه كلمه «يعني» زايد است. (در كجاي آيه اين واژه آمده است؟) اگر هم براساس تفسير (و نه ترجمه) خود آن را لازم ميدانستند ميبايست در كروشه قرار دهند. البته ايشان خود از اين دست اشكالها (و حتي بنا بر مبناي خودشان استفاده نادرست از كاما) را در بسياري از آيات بر ديگر ترجمهها گرفتهاند.
دوم اينكه معناي قيّوم، مطلقا «پاينده» يا «ابدي» نيست. (چيزي كه ذهن نويسنده محترم را به خود مشغول داشته و سه سطر ــ ص 26، سس 5 تا 7 ــ در باب نسبي بودن پاييدن يا ابدي بودن آن سخن گفتهاند.) قيوم، صيغه مبالغه و بيانكننده قيمومت خداي تعالي بر خلق و قوّام بودن حضرتش به تدبير آفريدگان است.
سوم اينكه تركيب ترجمه ايشان ميتوانست درست باشد اگر آيه اينچنين نازل شده بود: لاالهالاالله الحي القيّوم، در حالي كه «الله» در آيه مبتدا است و ضمير «هو» بدان باز ميگردد. آشنايان با قرآن ميدانند كه در اين كتاب الهي حتي بودن يا نبودن و پيش يا پس بودن يك «و» اهميت دارد و حاكي از معنايي خاص است. تفصيل اين سخن را اين نقد كوتاه بر نميتابد. كوتاه سخن اينكه در برخي تركيبها، تأكيدها (و بسياري از ديگر نكات بديع) وجود دارد كه در تركيبهاي ديگر نيست. آگاهان ميدانند كه در خود اين آيه، و موارد مشابه آن، در مورد تركيب نحوي عبارت اختلاف است و براساس هر يك از تركيبها معناي آيه شكلي ديگر به خود ميگيرد و گزيدن تركيب صحيح (كه بر ترجمه بسيار تأثير ميگذارد) همانگونه كه پيش از اين گفتيم، نيازمند تسلط اتام بر زبان عربي كلاسيك و نيز چند دانش ديگر اسلامي است.
اشكال دوم و سوم بر ترجمه انگليسي ايشان نيز وارد است. (بر ترجمه آربري، اشكال سوم كمتر وارد است. استفاده از كاما در ترجمه او، در تفكيك صفات، نيز به دلايلي كه پيش از اين گفتيم صحيح است.) بر ترجمه انگليسي اشكال بزرگ ديگري نيز وارد است و آن ترجمه «اله» به (God) (با حرف بزرگ) است. به جاي «اله» بايد god گذاشت، زيرا God به معناي خداي يكتاست در حالي كه اله مطلقا بدين معني نيست. توجيه اين اشتباه با اين بيان كه God در مسيحيت در مورد خداي تثليثي به كار ميرود نادرست است، زيرا اصولاً اين واژه چه در عهد عتيق (كه در آن از تلثيث خبري نيست) و چه در اناجيل فقط به معناي خداي واحد به كار رفته و تثليث از بدعتهاي مسيحيان آن هم براساس نامههاي پولس رسول است كه ربطي به اصل اين واژه ندارد. بر اين اساس اصرار در به كار بردن (Allah) در ترجمه انگليسي در برابر «الله» نيز بيمورد است. اگر ايشان به ساختار واژه «الله» دقت ميكردند در مييافتند كه God (با حروف بزرگ) در انگليسي همان «الله» عربي است كه در فارسي آن را «خدا» يا «خداوند» ترجمه ميكنيم. آنچه از يك ناقد انتظار ميرود «دقت» و پرهيز از «دوگانگي، يا چندگانگي، در مباني» است؛ اگر «الله» عربي قابل ترجمه به زباني ديگر نيست (كه هست)، چرا ايشان در ترجمه فارسي خود به جاي آن «خداوند» گذاشتهاند؟
2. آيه 60 سوره توبه:... والله عليم حكيم. (ص 27)
ترجمههاي پيشنهادي ايشان: خداوند آن حكمدهندهي دانا [به احوال و امور بندگان] است. (ص 28)
Ahllah is the knowing Decreer.(ص 82)
ايشان در ابتدا مينويسند: «... حكيم در اين آيهي مباركه حكمدهنده، حكم صادركننده، و فتوادهنده معني ميدهد.» (ص 27، س 18-19) توجه به نكتهاي كه در ابتداي سخن گفتيم اشتباه آشكار اين سخن را باز مينمايد. حكيم نه در لغت عرب و نه در قرآن مطلقا در معاني ياد شده به كار نرفته است، و اينها تماما معناتراشي براي واژه است. از همه نادرستتر، به كار بردن «فتوادهنده» است. گرچه در قرآن آمده است كه «... قل الله يفتيكم... (نساء، 127)»، نميتوان خداوند را فتوادهنده خواند؛ زيرا «يفتيكم» فعل است نه اسم، و آشنايان با معارف اسلامي به خوبي ميدانند كه اسماء حضرت حق، جل و علا، توقيفي است و نميتوان حضرتش را به هر نامي خواند. مثلاً ميتوان او را با نام «يا من اضحك و ابكي» خواند، زيرا در دعاي جوشن كبير آمده است، اما اطلاق «يا مضحك و يا مُبكي» بر حضرت حق جايز نيست. (صرف نظر از اينكه در زبان فارسي فتوا دادن صرفا در يك معناي خاص به كار ميرود.)
علاوه بر اين، به ترجمه پيشنهادي ايشان اشكالهاي ديگري وارد است:
نخست اينكه «عليمٌ حكيمٌ» در آيه نكره است و ايشان معرفه ترجمه كردهاند.
دوم اينكه «عليمٌ» پيش از «حكيمٌ» است و ايشان پس از آن آوردهاند. پيش از اين گفتيم كه در تقديم و تأخيرهاي قرآن بسي نكات نهفته است.
در ترجمه انگليسي ايشان علاوه بر اشكال نخست، اين اشكالها وجود دارد:
اول اينكه knowing صفت براي Decreer قرار داده شده، كه پيش از اين گفتيم نادرست است.
دوم اينكه براساس مطالب مطرح شده در ابتداي آيه، «حكيم» را Decreer ترجمه كردهاند كه به تفصيل نادرست بودن آن را توضيح داديم.
علاوه بر همه اينها، ترجمه انگليسي با ترجمه فارسي مطابقت ندارد. اگر افزوده ميان كروشه در ترجمه فارسي، در ترجمه آيه لازم است چرا در ترجمه انگليسي نيامده است؟
نويسنده محترم در پايان بحث از اين آيه نوشتهاند: «سومين از سه خاصيت اصلي كه در طول قرنها مؤمنان را دلبسته ساخته، بهرهگيري از اسماء الحسني در دعا و توسل و اهتمام ورزيدن اهل ايمان به ذكر كثير است... ولي اين منظور هم ناموفق خواهد ماند اگر نامهاي فوق نيكو در ارتباط با آيات قرآن و به لحاظ معني جامع، دانسته نشوند.» (ص 28) اين سخن نيز ادعايي نااستوار است. در دعاي جوشن كبير هزار اسم از اسماء حضرت حق، جلّ و علا، آمده كه بسياري از آنها در قرآن مذكور نيست. چه ربطي ميان آيات قرآن و اسماء حضرت حق، به طور مطلق، وجود دارد؟
3. آيه 1 سوره حمد: بسمالله الرحمن الرحيم. (ص 29)
ترجمههاي پيشنهادي ايشان: به نام خداوند نعمت بخشندهي رحمگستر [كه نعمت بخشياش از سرلطف و رحم است و مؤمن و كافر هر دو از نعمات الهي برخوردار ميشوند.] (ص 30)
In the Name of Allah, the Merciful Beneficient.
(ص 03)
پيش از بررسي ترجمهها، لازم است به دو اشكال موجود در نوشته ايشان اشاره كنيم:
نخست اينكه نوشتهاند: «پس رحمان بايد «نعمت بخشنده» معني و ترجمه شود نه بخشندهي تنها زيرا در اينصورت، نه تنها كثرت نعمت كه براي صيغه مبالغه، حق است توصيف نشده، بلكه خود نعمت هم از قلم افتاده است وانگهي وهاب و اكرم هم به معني بخشندهاند.» (ص 30) اولاً، صرف نظر از تفاوت معنايي دقيق موجود ميان اين سه ريشه (گرچه ميتوان هر سه ريشه را به معناي بخشنده به كار برد) «وهاب» صيغه مبالغه است و «اكرم» افعل تفضيل، و بدينسان همساني ادعايي ايشان ميان سه كلمه «رحمن»، «وهاب»، و «اكرم» نادرست است. از سوي ديگر معناي بخشندگيِ مشترك در هر سه واژه، همان نعمت بخشي است و اختصاص دادن آن به رحمن نابجاست. ثانيا، ايشان «رحمن» را صيغه مبالغه تلقي كردهاند، در حالي كه رحمن صفت مشبهه است و تفاوت ميان اين دو از نكات الفبايي زبان عربي به شمار ميرود. ثالثا، «رحمان» را اگر نام يك انسان باشد ميتوان بدين صورت نوشت، اما نوشتن آن به عنوان يكي از اسماءالحسناي حضرت حق، جل و علا، كه در قرآن آمده است بدين شكل صحيح نيست و بايد آن را به همان صورت رسمالخط قرآني، يعني «رحمن»، بنويسيم.
دوم اينكه نوشتهاند: «... خداوند نسبت به كافر و فاسق و ستمكار رحم دارد نه مهرباني» (ص 30) رحم به معناي رقت قلب و يك احساس بشري است و اطلاق آن بر خداي متعال غلط است. ايشان اگر حتي به يك تفسير يا كتاب لغت معتبر مراجعه ميكردند مرتكب اين اشتباه نميشدند.
توجه به نكته دوم، اشكال موجود در ترجمه را روشن ميسازد. علاوه بر اينكه ايشان اصلاً رحيم را ترجمه نكردهاند. «رحيم» بيانگر رحمت خاص خداي تعالي است كه صرفا به مؤمنان ارزاني ميشود، و اين هم از نكاتي است كه در تمامي تفاسير موجود است.
ترجمه انگليسي، داراي اشكال ديگري نيز هست و آن صفت قرار دادن رحيم براي رحمن است ــ مبتني بر همان مبناي نادرستي كه در ابتداي سخن به نقد آن پرداختيم.
ايشان در ترجمه رحيم از واژه «رحمگستر» استفاده كردهاند. اين واژه پيشنهادي بسيار زيبا و رساست، جز اينكه بايد آن را به «رحمتگستر» تغيير داد و در ترجمه رحمن به كار برد.
4. آيه 36 سوره مريم: «... فقولي انّي نذرت للرحمن صوما... (ص 31)
ترجمههاي پيشنهادي ايشان: [اي مريم] بگو: «من براي رحمان روزه [ي سكوت] نذر كردهام. (ص 32)
Say [O Maryam!] : I have vowed a fast [of silence] for AR-Rahman.(ص 23)
پيش از پرداختن به ترجمهها، توجه خوانندگان محترم را به چند اشكال ظاهري موجود در آنها جلب ميكنيم. يكي اين كه در ترجمه فارسي، گيومه باز شده اما بسته نشده است. ديگر اينكه در زبان انگليسي براي نقل قول از نشانه «:» استفاده نميشود، بلكه نشانه «,» به كار ميرود و پس از آن جمله نقل شده را ميان ©©¨¨ در انگليسي آمريكايي و©¨ در انگليسي بريتانيايي قرار ميدهند. سوم اينكه در بازگرداني كلمات عربي داراي «الـ» به انگليسي، تشديد حروف شمسي ملحوظ نميشود؛ بنابراين بايد مينوشتند al-Rahman. به فرض كه برگرداندن ايشان درست بود بايد بدين صورت مينوشتند ar-Rahman (چون حرف تعريف جزو اسم حضرت حق نيست تا بزرگ نوشته شود) يا بنا بر مباني خودشان حداكثر Ar-Rahman، و به هر روي AR-Rahman هيچگونه توجيهي ندارد.
نخست اينكه رحمن را ترجمه نكردهاند. در حالي كه بنا بر مباني خود ايشان، كه اصلاً براي اثبات آن كتاب حاضر را نوشتهاند، بايد آن را متناسب با متن آيه به فارسي برميگرداندند.
دوم اينكه صوما نكره است و ايشان اين نكته را در ترجمه ملحوظ نكردهاند.
بر ترجمه انگليسي اشكال دوم وارد نيست. اما در اين ترجمه علاوه بر اشكال نخست، اشكال بزرگ ديگري وجود دارد و آن به كار بردن حرف اضافه for براي فعل vow است. از نكات اوليهاي كه هر فرد مسلط بر يك زبان ميداند اين است كه بايد در به كار بردن حروف اضافه دقت كند و هر فعل را با حرف اضافهاي كه در همان زبان استعمال ميشود (و نه حرف اضافه به كار رفته در زبان خود) به كار برد. پس از فعل vow حرف اضافه to به كار ميرود (كه آبري به درستي در ترجمه خود چنين كرده است) و دقيقا همان معناي «براي» در زبان فارسي را ميرساند. به كاربردن for پس از vow انگليسي نيست، انگليسيِ فارسي است. از اين دست اشكالها باز هم در ترجمههاي پيشنهادي ايشان وجود دارد. يكي از نامناسبترين آنها ترجمه كردن «الخبير» (در آيه 18 سوره انعام) به Informed است (ص 48). to inform يعني مطلع و آگاه ساختن و the informed يعني آن كه مطلع و آگاهش ساختهاند. چه كسي خداي واجب الوجود را كه بينهايت و عين علم و آگاهي است مطلع ساخته است؟!
5 . آيه 11 سوره نساء. (ص 34)
ترجمهاي كه ايشان از آيه ارائه كردهاند در مورد بخش پاياني آيه (و كان الله عليما حكيما) است كه پيش از اين بدان پرداختهايم. مطلب مورد نظر ما در اينجا نكتهاي است كه در صفحه 36 درخصوص بخشهايي از اين آيه گفتهاند: «... ضمنا يادآوري ميشود بر «پدر» جمع بسته نميشود و البته برخي مترجمان انگليسي و الدين ترجمه كردهاند؛ اما نه «پدران» درست است و نه «والدين» بلكه «پدر» ترجمهي صحيح شرعي و طبيعي است.» در مورد اين سخن به چندنكته بايد توجه كرد. نخست اينكه اين مطلب ارتباطي با مطالب پيشين مذكور در ذيل آيه ندارد و بدون هيچ مقدمهاي بيان شدهاست به گونهاي كه براي خواننده عادي معلوم نميدارد مراد ايشان كدام بخش از آيه است. دوم اينكه جمله «بر پدر جمع بسته نميشود» از نظر تركيب فارسي درست نيست. كلمه را جمع ميبندند نه اينكه بر كلمه جمع ببندند. سوم اينكه اتفاقا پدر جمع بسته ميشود و چه در زبان عربي (و از جمله در خود همين آيه) و چه در زبان فارسي به كار ميرود و مراد از آن پدرانِ افراد متعدد يا آباء و اجداد يك فرد است. چهارم اينكه «نه پدران درست است و نه والدين» ادعايي نادرست است، زيرا ظاهرا مراد ايشان كلمات «ابويه» و «ابواه» در آيه است و مراد از آنها دقيقا «والدين» است. و پنجم اينكه «بلكه پدر ترجمه صحيح شرعي و طبيعي است» ادعايي كاملاً خلاف آيه (زيرا اين كلمه در آيه به صورت تثنيه به كار رفته است نه مفرد) و ناشي از ناآگاهي از حكم شرعي مسأله است ــ و البته واژه «طبيعي» نيز كاملاً بيمعناست.
* * *
در پايان، ضمن اشاره به اينكه در كتاب اشكالهايي ديگر همچون نقل نادرست آيه (كه آيه 191 سوره آل عمران را به غلط اينگونه نوشتهاند: ربنّا ما خلقت هذا بباطل. ص 24 س 17) و چيزهايي از اين دست نيز وجود دارد، به نقل و نقد يكي از مطالبي كه در بخش دوم كتاب (ترجمه واژگان و اصطلاحات تخصصي بر اساس موضوع آيات) آمده است ميپردازيم.
ايشان در صفحه 167 مينويسند: «معادل آيه... در ترجمههاي انگليسي تا اين زمان همه جا verse به كار رفته ولي من... را معادل براي آيه قرار دادهام زيرا verse انگليسي شعر و كلام منظوم است و جملات انجيل را verse ميگويند زيرا نگاهي دارد به مزامير داود و مزامير داود شاعرانه تحرير شده است.»
اين مطلب داراي اشكالهاي متعددي است:
اولاً، در كدام ترجمه انگليسي به جاي آيه verse به كار رفته است كه ميگويند «تا اين زمان همه جا...»؟ در صفحه بعدِ همين ادعا چهار ترجمه انگليسي آوردهاند كه هيچ يك آيه را به verse ترجمه نكردهاند. ثانيا، بر چه اساسي ادعا كردهاند كه جملات انجيل را به دليل ادعاي ايشان verse ناميدهاند؟ مراجعه ساده به يك ديكشنري معتبر انگليسي روشن ميسازد كه verse مشترك لفظي است و يك معناي آن شعر يا مصرع و بيت شعر و معناي ديگر آن جملات تقطيع شده در كتاب مقدس است. ثالثا، verse فقط به جملات انجيل اطلاق نميشود، بلكه براي كل جملات تقطيع شده كتاب مقدس به كار ميرود. the Bible به معناي انجيل نيست، بلكه كتاب مقدس است كه دو بخش عمده «عهد عتيق» (كه عموما ــ و البته نه با دقت علمي ــ تورات خوانده ميشود و كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان به شمار ميرود) و «عهد جديد» (كه فقط مورد قبول مسيحيان است) را در بردارد و اناجيل (Gospels) فقط چهار كتاب كوچك (مجموعا بالغ بر 186 صفحه) از مجموعه آن (بالغ بر 1809 صفحه) را تشكيل ميدهند. رابعا، جملات انجيل نه نگاهي به مزامير داوود دارد و نه شاعرانه تحرير شده است. و خامسا، خوب بود نويسنده محترم براي ادعاي بيدليل خود به جاي مزامير داود، غزل غزلهاي سليمان را به عنوان شاهد ذكر ميكردند كه بسي شاعرانهتر تحرير شده است.
* * *
آن كه داناي نهان و آشكار و آگاه از ذات سينهها و نيات و انگيزههاست ميداند كه مقصود از نوشتن اين نقد هيچ نبوده است مگر تلاش براي تبيين تعالي ساحت قرآن از اينكه هر عاشق دلسوختهاي به صرف عشق راستين خويش به اين كتاب الهي به ترجمه آن دست زند، مبادا بدان جهت كه به دانشهاي لازم اين امر خطير مجهز نيست خداي ناكرده راه عشق الهي خويش را كژ پويد و از نيل به هدف مقدس خود ناكام ماند. بزرگان شعر و ادب معاصر، همچون سركار خانم صفارزاده، اگر تخصص، تعهد، و تجربه خويش را كه با عشق راستين به وحي الهي آميخته است با دانش تخصصي اهل فن درآميزند كمكي بس بزرگ به ارائه يك ترجمه فارسي صحيح و زيبا از قرآن (چيزي كه متأسفانه تاكنون پاي به عرصه وجود نگذاشته است) كردهاند، اما اگر خود مستقيما پاي به اين عرصه مردافكن پاي نهند ثمرهاي جز آنچه شدهاست به بار نخواهد آمد. (تجربه مكرري كه در اين چندين ساله ديگراني نيز بدان دست يازيدهاند)... و العاقبة للتقوي.